امشب چقدر دلم می خواهد که روی تراس لم دهم و همانطورکه ماه مرا می پاید، یک متن عاشقانه قشنگ بخوانم و همانطور که عاشقانه را تکرار می کنم، انگشتانم فنجان قهوه را در آغوش گیرند و گرمم کنند. چقدر دلم می خواهد همانطور که تلخی قهوه را مزه مزه می کنم، لبهایم جاندار و عمیق سیگار نیمه روشن خوابیده کنار فنجان قهوه را ببوسند. چقدر دلم می خواهد... اما نمی شود، نه این که ماهی نیست و تراسی نیست و قهوه ای نیست و سیگاری. نه، نه، یک متن عاشقانه قشنگ پیدا نمی شود.
درجستجوی خویش...برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 214