اخلاق

ساخت وبلاگ

چقدر امشب ذهنم خسته است. توی جلسه خیلی فشار بهم اومد، انگار باید زورگویی یه نفر رو به خاطر قدرتش تحمل می کردم. قدرتی که به خاطر سرمایه ای که توی کار دارد به ما تحمیل می شود. گویا خیلی خودم رو کنترل کردم. فقط توی جلسه چشمهای آقای "الف" بهم آرامش می داد. چه نگاههای خوبی داشت. چه حس خوبی می گرفتم از نگاههاش، حس حمایت، چیزی که همیشه کم داشتم. اون لحظه ها فکر کردم می تونم دوستش داشته باشم. حتی به رابطه ی عاطفی باهاش فکر کردم. این روزها چیزی به نام اخلاق برام خیلی کمرنگ شده. امشب با سیما در موردش حرف زدیم، گویا ناامید شدیم از اینکه آدمهای اخلاقی باشیم. این اولین بار توی زندگیم هست که همانطور که با یه نفر توی رابطه ی عاطفی هستم، می تونم همزمان توی جلسه به این فکر کنم که می تونم با آقای "الف" هم رابطه ی عاشقانه ای رو شروع کنم و اتفاقن صبحش که هاردم رو برای تعمیر می برم از ذهنم این عبور کنه که آقای "غ" هم اگر متاهل نباشه، مورد بدی نیست. جدا از اینکه هفته قبلش که میرم تهران به دوستی که 5 سال پیش در دوبی آشنا شدم زنگ بزنم و شب هیجان انگیزی را باهاش بگذرونم. چی میشه که یه چیزایی از بین میره، مثل اخلاق. چی میشه آدمی مثل من به این نقطه میرسه. این روزها مثل دریایی شدم که آماده ام برای در آغوش گرفتن هر پیش آمدی هیجان انگیزی هستم.

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 200 تاريخ : يکشنبه 3 خرداد 1394 ساعت: 2:26