خیالات من

ساخت وبلاگ

امروز همش توی هپروت بودم، نمی خوام خودم رو گول بزنم، واقعیت اینه که دوست دارم دکتر ف عاشق من شده باشه، دوست دارم با من ازدواج کنه و حتی امروز لحظاتی خودم رو در آغوش گرفتم و فکر کردم اونه. اه لعنتی دوست ندارم اینجوری فکر کنم ولی همش از اون اس ام اس نصف شب شروع شد و بعد هم حرفهای ش. تازه داشت درگیری هام کم میشد، شایدم می خواهد با این کارها یه داستانی رو بفهمه در مورد من.   نمی دونم گیجم ولی منطقم یه چیزی میگه ولی یه چیزی درونم هست یه نیاز شدید به دوست داشته شدن که نمیذاره صدای منطقم به گوشم برسه، چیکار باید بکنم؟ باید بهش بگم یا نه؟ نمی دونم ...

درجستجوی خویش...
ما را در سایت درجستجوی خویش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : دریا darya بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1391 ساعت: 3:13